و اما ...
Friday, July 31, 2009
بايد اين ديوانه معشوق را
تا فراسوی زمان عاشقی
تا به يک دانستن رمز نگاه
تا به مرز لاله ها
بايد کشاند
No comments:
Post a Comment
Newer Post
Older Post
Home
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
Followers
Blog Archive
►
2010
(1)
►
March
(1)
▼
2009
(32)
▼
July
(32)
تا مرز عشق
يک لحظه بودن
باز از آلودگی ها خسته ام باز از تهران همی دل خسته ...
در شب تنهائی جان آن زمانی که زمانه پر بد از تاریکی...
باید امشب عشق را تا فرامرز زمین آبی اندیشه هاتا...
بايد اين ديوانه معشوق را تا فراسوی زمان عاشقی تا...
باز هم
ای اشک
آه از انديشه ها
آه ای چشم تا به کی برای جور و ظلم چشم خواهی گفتآه ...
به خاطر آبی
درد
همين امروز
برو ای عشق سراغ دگری
سلامی چو بوی خوش آشنائی.....عشق را در پستوی خانه...
نزهت يا صفاي عشق
عشق را بايد
آغاز را
نان شب
بايد اين ديوانه معشوق را تا فراسوی زمان عاشقی تا ب...
باید امشب عشق را تا فرامرز زمین آبی اندیشه هاتا بن...
دوست دارم همدمی پیدا کنمدوست دارم آتشی برپا کنمسین...
آه ای افسردگانآه ای آتش برای دیدگانمن ورای سودن بی...
گاه از اين بيهودگي آسودهامگاه دريا را به ديده سود...
حاصلم
سلامی دوبارهباز از آلودگی ها خسته ام باز از تهران ...
برو ای عشق سراغ دگری که منم چون تو عبيری به برم با...
صفاي سادگي
درد دل
توضیح اشک
آری اینجا زندگی است
غم مهتاب
About Me
masoudi
View my complete profile
مسافر تنها
مسافر تنها
No comments:
Post a Comment